شایلینشایلین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

نی نی ناز مامان و بابا

سونو سه بعدی

سلام دختر نازم سلام گل همیشه بهارم امروز(25مهر) یکی از بهترین روزای زندگی من و بابایی بود. ما باتفاق هم رفتیم سونوگرافی و شما دختر شیطون و بازیگوش مونو دیدیم. دخمل طلا بس که شیطنت کردی دکتر اصلا نمیتونست اندازه هاتو بگیره انقدر که تو وول میخوردی، پاهای نازتم جفت کرده بودی رو هم دستاتم گزاشته بودی رو نازت لجباز مامان. خیلی حس قشنگی بود برای من و بابا، از توصیفش عاجزم، یکی از بهترین لحظه های زندگیم بود. ...
25 مهر 1391

گربه ناقلا

سلام گل همیشه بهارم نمیدونم در چه حالی عزیزم، از حالت خبر ندارم. امروز(24مهر) مامانی یکم شما رو اذیت کرد، خیلی نگرانتم گلم، البته تقصیر من نبود عزیزم من خیلی ترسیدم. تقصیره اون گربه بدجنس بود که یهویی اومد زیر پای من و باعث شد یه جیغ بنفش بکشم و بعدشم کلی گریه کنم.   میدونم تو هم خیلی ترسیدی عزیزم.(البته از جیغ من) خیلی نگرانت بودم امروز، عصری رفتم پیش خانوم دکتر و باهاشون حرف زدم، ایشون هم برای فردا گفتن برم سونو. من و بابایی مشتاقانه منتظر فردا هستیم عزیزم. ...
24 مهر 1391

اشتیاق دیدن دخترم

امروز(24 مهر) خیلی خوشحالم خیلی سرحالم فردا داره میاد مادرم، قراره فردا بریم سونوگرافی و بازم شما رو ببینیم. عزیز دلم خیلی دوست دارم زودی بزرگ شی و بیای تو بغلم. بدنیا بیای، چشمای نازتو ببینم، دستای کوچولوتو ببوسم، اروم فشارت بدم رو قلبم. تو هدیه خدایی عزیزم. ...
24 مهر 1391

غذای ناردوونه

عزیز دلم سلام نازنین من، دیروز یکی از روزهای جالب و خیلی خاص بود برای من و بابایی. دیشب (22 مهر) غذای شما یکم جلوتر از خودتون تشریف آوردن خانووم طلا. وقتی دیدم سینم شیر داره یه حس خاصی بهم دست داد، حس عجیب و خیلی هم خوب. من و بابایی حسابی ذوق زده شدیم، جفتمون اشک اومده بود تو چشمامون، خیلی حس خوبی بود.       امیدوارم شما بسلامتی بیای تو بغلم و حسابی هم شیر بخوری و تپل مپل بشی ناردوونه من. ...
23 مهر 1391

گرونی

 سلام عزیزم خومشل مامانی دیروز عصر (21مهر) من و بابا جون رفتیم یکم سیسمونی فروشی ها رو گشتیم عزیزم. خیلی همه چی ناز و خوشگل بود. ولی در عوض خیلی هم گرون مرون بودن ناردوونه من. اخرشم من و بابایی به این نتیجه رسیدیم لباسای خودمونو ساسون بزنیم برای شما اماده کنیم. ...
22 مهر 1391

16 هفتگی

سلام عزیزم خوبی مامانی؟؟؟ خوش میگذره عزیز دلم؟؟؟ من و بابایی شبا که برمیگردیم خونه همش دنبال اسم میگردیم برای شما، می خوایم یه اسم ناز و تک و خوشگل برای شما انتخاب کنیم عزیز دلم. گل مامان شما الان 15 هفته و 5 روزته عزیزم(15مهر)، ایشالله بسلامتی وارد هفته 40 بشی گلم. ...
15 مهر 1391

خانووم گل

سلام خانوم طلا خوبی عزیزم تعجب نکن، درست شنیدی خانوم طلا، دختر بلا، خوشگل خوشگلا من و بابا دیروز(10 مهر) با هم یه شرط بندی کردیم. بابایی میگفت شما دخمل هستی من حدس میزدم که شما پسمل هستی خلاصه عزیزم من و بابایی دیروز عصری وسوسه شدیم بریم سونوگرافی. رفتیم اونجا و دو ساعت هم تو نوبت بودیم تا نوبتمون شد. بعدش رفتیم پیش خانوم دکتر و ایشون هم شما رو به ما نشون داد. عزیز دل من شما مثل فرشته ها خوابیده بود، من و بابایی کلی ذوق کردیم شما رو دیدیم دختر با حیای من، دست چپتو گزاشته بودی رو نازتو تکونشم نمیدادی که ما بفهمیم شما خانوم طلا هستی، خلاصه خانوم دکتر همش اهرم سونو رو تکونش میداد تا شما جابجا بشی ولی...
11 مهر 1391

جابجایی تموم شد

ناردونه مامان اگه خدا بخواد جابجاییمون تموم شد(7 مهر). ولی خیلی خسته شدیم و از پا افتادیم. تنهایی خیلی سخته مامانی، متاسفانه من و بابایی تنها بودیم و هیچ کس نبود کمکمون کنه. بازم خدا رو شکر که من تو و بابایی دارم کنار خودم.   ...
7 مهر 1391

خونه جدید

سلام ناردوونه مامان خوبی عزیزم؟ خوش میگذره؟ مامانی امروز(6مهر) اسباب کشی داریم عزیزم، باید جابجا بشیم گل مامان. بابایی خیلی خیلی خسته شد ه ، طفلی تنهایی باید همه چی رو جابجا کنه. خدایا خودت پشت و پناهش باش. راستی خونه جدید یه اتاق هم برای شما داره، من و بابایی می خوایم اتاق رو حسابی اماده کنیم تا کنجد جونمون بسلامتی قدم بزاره توش. ...
6 مهر 1391