شایلینشایلین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

نی نی ناز مامان و بابا

اين منم

گاهي باورم نميشه اين منم مني كه گاهي حتي به خودم هم نميرسيدم اما الان  كلي صبر دارم حسابي با حوصله شدم اين منم من مادر شدم . . . اينم يه سري عكس جديد (7 مرداد ماه)     اينجا پرنسس برا اولين بار جفت پاهاشو گرفته (7 مرداد)       شايلين در حمام (8 مرداد ماه)   بگمونم تا چند وقت ديگه دندون دربياري (8 مرداد) چند روزي هم هست كه همش در حال خوردن دستاتي منم فكر كردم شايد دندونات داره درمياد دستامو تميز شستم تا لثه ات رو چك كنم ولي خبري نبودش بعدش دوربينو اوردم كه ازت عكس بگيرم چون الان تنها موقعيتيه كه بي دندو...
8 مرداد 1392

پسر خاله نازنازي

چند روز پيش خاله جون برام عكساي ارسام رو فرستاد منم امروز وقت كردم بزارمشون تو وبلاگت اينم پسر خاله نازنازي دلم براش يه ذره شده             الهي خاله فدات بشه عسلم   اينم عكس خاله جون با ارسام     ...
5 مرداد 1392

مرداد

وقتی آب است، زندگی موج می زند روییدنی سبز می شود باغ و بوستان پر گل و برگ چارپایان سیر و پروار آدمیان از شادی سرشار   و اين است رمز جاودانگي       مرداد ماه مبارك                             ...
1 مرداد 1392

يك سال گذشت

بيست و هفتم و تير ماه نود و يك روزي بود كه من اين وبلاگ رو درست كردم روزي بود كه تازه فهميدم هستي يك سال گذشت پر از شادي ذوق استرس هيجان يه سال ناب و بكر ساعت شيش و نيم صبح پارسال بود من به وجودت پي بردم نفسم خيلي خوشحالم كه تو رو دارم حضورت تو زندگيم مثل يه روياي شيرين ميمونه بودنت واقعيته از با تو بودن لذت ميبرم خدا رو شكر كه هستي       ...
27 تير 1392

واكسن چهار ماهگي

قد : 60 سانتي متر وزن : 6400 واي واي واي من حسابي فوبياي واكسن دارم فكر كنم بيشتر از تو از واكسنت بترسم من امروز هم روز واكسنت بود(24 تيرماه) قبل از اينكه بريم بهت قطره دادم بعدشم هر چهار ساعت بهت ميدادم ولي از اونجايي كه خانوم خانوما خيلي شيطون هستن بجاي خوردنش همه رو تف ميكردي اخر شب هم تب كردي منم تا صبح بالاسرت بودم و تبت رو چك ميكردم كه خدايي نكرده بالا نره ......................................... گل مامي امروز درسه يكمي درد كشيدي ولي يه كار جديد هم انجام دادي چند روزه ميخواستي برگردي خودت ولي تنهايي نميتونستي  و بايد حتما كمكت ميكردم اما ا...
24 تير 1392

ووي بازم دندون درد

پارسال همين حدودا بود دندونام درد گرفته بود از رو همين دندون دردم بود كه فهميم باردارم امشب هم بازم دندون درد داشتم (9تير) بابايي و خاله كلي دستم انداختن همش ميگفتن حتما دوباره بارداري   گل من بگمونم تازه به اهميت دستات پي بردي وقتي نگاشون ميكني انگار كه يه دنياي جديد رو كشف كردي   ...
9 تير 1392